مادرم همه دنیای من است
در یک روز سرد زمستانی، بعد از نه ماه انتظار بالاخره به آرزویم رسیدم.
آرزوی دیدن چشم هایت ،چشم های مهربان و عاشقت
هنوز هم که هنوز است بوی مهربانی می دهی، بوی عشق
تو هنوز برایم همان مادری
همان مادری که دنیای مرا رنگ کرد و خودش ذره ذره آب رفت
اما من کمی فرق کرده ام
بی مقدمه می گویم مادر
بد شده ام، بد شده ام مادر
یاد آن روزها به خیر
یاد بهانه گیری های کودکانه ام به خیر
تنها کسی که برای تمام آن بهانه ها، گریه ها و خستگی ها، مرا در آغوش پر مهرش میکشید،تو بودی مادر
به یاد ندارم حسرت داشتن چیزی را به دلم گذاشته باشی
در میان تمام هم سن و سالانم همیشه بهترین و زیباترین کفش ها، لباس ها و گل سر ها مال من بود
با وجود گذشت این همه سال، اسم تمام کتاب قصه هایی که برایم خواندی را به یاد دارم
باز هم برایم قصه بخوان
اسم تک تک عروسک هایم را به یاد دارم
خیالم راحت است که با همه آنها،آن طوری رفتار کردم که تو با من رفتار می کردی
نمی دانی چقدر دلم هوای تاب و سرسره کرده
باز هم مرا تاب بده مادر
من تو را خسته می کردم، و خودم از تاب بازی سیر نمی شدم
مریم فدای تو مادر
مرا ببخش مادر
حلالم کن