لله ملک السماوات و الارض و ما فیهن و هو علی کل شیء قدیر
آیاتی داریم که اشاره می کنند خدا مالک عالم است. مالک همه چیز، زمین و زمان. پس هر موجود صاحبی دارد باید اموراتش را انجام دهد و حواسش به نیاز هایی که مملوک حتی از آنها خبر ندارد هم باشد. اصلا بار مملوک روی دوش مالک است.
راستش خود عزیزی همیشه هم چیز بدی نیست. مثل ریا که همیشه بد نیست. خیلی ها می گویند اگر میخواهی ریا کنی، ریا کن ولی نه برای نگهبان و خدم و حشم قصر. برو پیش خود پادشاه، جلوی او خم و راست شو که لااقل اگر قرار است چیزی عایدت شود، یا اعتباری، چیزی پیدا کنی از دست پادشاه باشد نه دربان که هشت خودش گرو نه است.
حالا اگر قرار است خود شیرینی کنی آن هم پیش صاحب کار، باید مسیرش را بلد باشی، یعنی مسیر میانبرش را. چیزی که صاحب کار نتواند به راحتی از آن چشم پوشی کند. گاهی خود صاحب کار وظیفه ای بر دوش آدم می گذارد و می گوید اگر می خواهی به فلان مسند و فلان اعتبار برسی، راهش این است که روزی چند ساعت برای من کار کنی من هم آن قدر اعتبار و حقوق و مزایا به تو می دهم. می نشینی و دخل و خرجت را سبک سنگین می کنی، آن وقت حساب کار می آید دستت که با این ول خرجی ها، حالا حالا ها به جایی نمی رسی. بعد به فکر خود عزیزی میفتی، یا راه میانبری که دستت به خزانه باز شود و بتوانی مسندی برای خودت دست و پا کنی. می بینی تنها انجام وظایف کافی نیست. پس باید کارهای ظریف تری انجام داد. چه چیز بهتر از این که بدون این که صاحب کار چیزی از تو خواسته باشد، کارهای مهمش را انجام دهی، مثلا بچه هایش را از مدرسه بیاوری. یا خرید خانه اش را انجام دهی. بعد وقتی آخر شب می فهمد تو نصف کارهای خانه اش را انجام داده ای خوشحال می شود. نمی تواند فراموشت کند. وقتی می بیند دست بچه اش شکلات داده ای، یا مثلا پیش از آنکه اهل خانه اش بخواهد بروند بازار و نان بخرند تو جلو جلو نان رسانده ای در خانه اش، کیف می کند. احساس می کند داری وظایف او را انجام می دهی. دنبال کار مملوک ها که راه بیفتیم، خیلی قبل تر از آنکه صاحب کار وظیفه ای بر دوشمان بگذارد، یکدفعه مالک توجه می کند این کیست که دارد کارهای اهل و عیال مرا بر دوش می کشد، و خدا خودش گفته که “الناس عیالی”،"مردم زن و بچه من هستند.” مگر می شود کسی کارهای زن و بچه صاحب کار را بدون اینکه از او چیزی خواسته باشد یا بر دوشش بار کرده باشد انجام دهد و صاحب کار بی تفاوت باشد. راه جلب توجه همین است. تا هنوز مالک چیزی نخواسته خودمان بدویم و برای زن و بچه اش کار کنیم. حالا هر کس می خواهد باشد، خوب، بد، زشت یا زیبا. بارهای خدا را از روی زمین برداریم هر چند کوچک.
نوشته محمد علی رکنی
ای آنکه در نگاهت حجمی ز نور داری
کی از مسیر کوچه قصد عبور داری؟
چشم انتظار ماندم، تا بر شبم بتابی
ای آنکه در حجابت دریای نور داری
من غرق در گناهم، کی می کنی نگاهم؟
بر عکس چشمهایم چشمی صبور داری
از پرده ها برون شد، سوز نهانی ما
کوک است ساز دلها، کی میل شور داری؟
در خواب دیده بودم، یک شب فروغ رویت
کی در سرای چشمم، قصد ظهور داری
* علی اکبر لطیفیان *
عمر اصلی انسان، با عمل های شایسته ای سنجیده می شود که انجام داده است، نه با سال هایی که سپری کرده است. عمر عملی، نه عمر زمانی. آنچه از سرمایه این دنیا برای آبادی آخرت صرف شود، همان میزان عمر حقیقی انسان است.
شناخت دنیا، به بصیرت عملی انسان نیز در زندگی می افزاید. آنکه برای دنیای ناپایدار می کوشد، بازنده است. آن که برای آخرت پایدار تلاش می کند، برنده است. حسین ابن علی علیه السلام دنیا را همچون ته مانده ظرفی که دیگران از آن نوشیده اند، یا باقی مانده چراگاهی که پیشینیان از آن چریده اند می داند که خیری در آن نیست و در معرض زوال و دگرگونی است. این سخن را هنگام عزیمت به کربلا می فرماید:
“ان هذه الدنیا قد تغیرت و تنکرت و ادبر معروفها فلم یبق منها الا صبابه کصبابه الا ناء و خسیس عیش کالمرعی الوبیل…”
با این دیدگاه، شوق آخرت پیدا می کند و زندگی دنیا را زیر سلطه جباران و ستمگران مایه دلتنگی و شومی شمرده، آن را”برم” می داندی“والحیاه مع الظالمن الا برما” همان زندگی تلخ و ناگوار و منحطی که کوردلان و دنیا پرستان، آن را شیرین می یابند و برای ادامه اش تن به هر خفت و خواری و زبونی می دهند. اما زندگی در نظر اولیاء خدا که در عاشورا هم جلوه اعظم آن رخ نمود، جهاد در راه عقیده و مرگ در راه عزت و شرف و شهادت در راه خدا است. اینان به لحاظ درک والاتری از حیات، زندگی ذلیلانه را برم و مایه شکنجه و عذاب و غیر قابل تحمل می دانند.
تا بال و پر عشق به جانم دادند / در وادی عاشقان مکانم دادند
گفتم که کجاست کعبه اهل ولا / درگاه حسین را نشانم دادند
ایام سوگواری حسینی تسلیت باد
از خدا پرسیدم:
خدایا چطور می توان بهتر زندگی کرد؟
خدا جواب داد:
گذشته ات را بدون هیچ تاسفی بپذیر،
با اعتماد، زمان حالت را بگذران
و
بدون ترس برای آینده آماده شو.
ایمان را نگهدار و ترس را به گوشه ای انداز.
شک هایت را باور نکن و هیچگاه به باورهایت شک نکن.
زندگی شگفت انگیز است
فقط
اگر بدانید که چطور زندگی کنید
مهم این نیست که قشنگ باشی،
قشنگ این است که مهم باشی!
حتی برای یک نفر
مهم نیست شیر باشی یا آهو
مهم این است با تمام توان شروع به دویدن کنی
کوچک باش و عاشق…
که
عشق می داند آئین بزرگ کردنت را
بگذار عشق خاصیت تو باشد
نه
رابطه خاص تو با کسی
موفقیت پیش رفتن است
نه
به نقطه پایان رسیدن
فرقی نمی کند گودال آب کوچکی باشی یا دریای بیکران…
زلال که باشی، آسمان در توست